پدربزرگ موج رادیو را میچرخاند، قدش خمیده و حتی گوشهای نمیشنود؛ ولی طبق عادت قدیمی باید رادیواش در کنارش باشد. هی میچرخاند و میچرخاند و صدای «ویژ ویژ» در خانه می پیچد. به او می گویم: پدرجان کجا را می خواهی بگیری؟ می گوید: هر کجا غیر از اینجا که به من راست بگوید! بلاخره روی موجی می ایستد و نفس عمیقی می کشد و می گوید: همین است خودش است...
ما که دوست نداریم او ناراحت و نگران باشد، سعی میکنیم منصرفش کنیم؛ هرکسی به نحوی حواسش را با شوخی و خنده پرت میکند، اما او دست بردار نیست. ناگهان سر همه داد میزند که هی زبان به دهان بگیرید ببینم چه میگوید، صدای رادیو در فضای سکوت ما طنینانداز میشود:
در خاش جمعه سیاه زاهدان تکرار شد. مسئولین امنیتی میگویند افراد مسلح بین مردم بودند، اما مردم میگویند ما اگر پول خرید اسلحه داشتیم که نان میخریدیم!
«قیژ قیژ ویو ویو» عکس های منتشر شده از زاهدان جوان زخمی را نشان می دهد که به تیر پرچم دستنبند شده است. این جوان پس از اعزام به بیمارستان درگذشت... «قیژ قیژ ویو ویو» در یکی از محلات تهران، لباس شخصی ها و مامورینی که لباس پلیس ضد شورش داشتند، اموال عمومی و اموال مردم را تخریب کردند و به مردی در ورودی منزلش شلیک کرده و با موتور از روی پای او رد شدند. مسئولین می گویند این ها اغتشاشگران پلیس نما بودند و کلاه یگان ویژه خط سفید دارد، همچنین پلیس حق سیگار کشیدن ندارد!
«قیژ قیژ ویو ویو» یک خانم پزشک در روبروی نظام پزشکی تهران و پنج نفر در مریوان و سقز و دو نفر در کرج مورد اصابت گلوله قرار گرفتند، مسئولین می گویند کار اشرار مسلح و ضد انقلاب بوده است.«قیژ قیژ ویو ویو» می گویند بر اثر مصرف مشروبات الکی فوت شده است. «ویو ویو» بیماری زمینه ای داشته است. «قیژ قیژ» از ارتفاع افتاده است.«ویو ویو» تاکنون هیچ معترضی به گفته روزنامه ایران کشته نشده است.«ویژ ویژ ویژ» این ها پروژه خشونت و کشتهسازی و موتور محرک اولیه و سوخت ثانویه آشوبهاست.
«قیو قیو قیو ویژ» رژیم صهیونیستی،آمریکا و جریان وهابی تکفیری پشت همه این ماجرا هستند و سلطنت طلبان لندن نشین صحنه گردانی می کنند. شهرهای کردنشین و بلوچ نشین آرام است و مدافعان امنیت حداقل ۳۵ شهید را تقدیم ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران کردهاند.
«ویو ویو» برخی از افرادی هم که در اعتراضات اخیر فوت شدهاند، مسئولان دلیل مرگ آنها را خودکشی، مصرف مواد مخدر، ایست قلبی، سقوط از ارتفاع، پشت بام و بیماری و تصادف اعلام کردهاند.اینجای اخبار که میرسد، مادربزرگ رادیو را یواش خاموش میکند و وانمود میکند که باتریاش تمام شده! پدربزرگ مثل باران بهاری اشک میریزد؛ ولی صورتش را زیر دستانش مخفی کرده و مثلاً خودش را به خوابزده است. همه ما آرام و بیصدا اشک میریزیم. مادربزرگ میگوید: امسال زمستان سردی است. پدربزرگ با ناله میگوید: جانهای رفته از برگهای ریخته بیشتر است! پنجره را کنار میزنم که نوری، هوای تازهای به داخل اتاق بیاید. مأمورین شهرداری دارند شعارهای روی دیوار را پاک میکنند. فقط یک شعار باقیمانده: «لعنت به این زندگی»